ا
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصّه که از قصّه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
می رفت و دو چشم انتظارم بر راه
کان عمر که رفته ، باز چون می آید؟
با لاله که گفت حال ما را که چنین
دل سوخته و غرقه به خون می آید
کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع
کز صحبت تو ، بوی جنون می آید
« دکتر علی شریعتی »
( دفتر های سبز ، ص 52 )
من چیستم ؟ برجا ز کاروان سبک بار آرزو خاکستری به راه گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان اندر شب سیاه من چیستم ؟
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
(دکتر علی شریعتی)
***************************
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند ( دکتر علی شریعتی )
... بقیه در ادامه مطلب...
سلام دکتر جان! حال هم? ما خوب است؛ ملالی نیست جر دوری دیدار شما که آن هم دست نخواهد داد، مگر به جهانی دیگر. راستش را بخواهی دکتر جان، پس از نوشتن این نامه برای وجودِ عزیزِ شما، قرار است از ابتدای خیابانی که به نامت گذاشتهاند، به سمت حسینیه ارشاد بروم؛ حسینیهای که هنوز میشود از لابلای دیوارهایش صدایت را شنید؛ صدایی که در آن از «روشنفکر و مسئولیت آن در جامعه» میگفتی.
معلم شهید علی شریعتی/انسان و اسلام /رسالت روشنفکر صفحه259